طریقت معنوی هنر
هرموجود وهرآنچه که درعالم تجلیات الهی ظهور کرده ، دو وجه ازآن برما ظاهر شده که درحقیقت یک وجه بیشتر نیست وآن هم وجه الله است. اما ما دردو ساحت آن را مشاهده کرده ایم واصطلاحاً نامگذاری کرده ایم :ساحت خلقی وساحت حقی. ساحت خلقی روبه این عالم دارد، چراکه مخلوق است . ساحت حقی روبه حق دارد. تنها موجودی که مشرف به این دو ساحت است و می داندکه دارای این دو ساحت است انسان است . بقیه موجودات روبه ساحت حقی خود، فقط ذکر تسبیح می گویند.بااین مقدمه در حکمت اسلامی سه وجه رابرای تفکر بشر وآغاز تفکربشر مطرح کرده اندو گفته اند ما درمباحث خود بایدبه این سه وجه توجه کنیم ؛حقیقت، طریقت ،شریعت.هرچه که این عالم است یک شریعتی دارد ویک ظاهری .لکن این ظاهر چیزی جداازباطن نیست . ظهور در واقع آخرین جلوه بطون است . اما برای رسیدن ازظاهر به باطن راهی است وبه همین سادگی نمی توان ناگهان به باطن رفت واهل باطن شد.
نمونه ی شریعت: اهواء نفسانی در همه ادوار تمدن بشری حتی ابزار ها نیز صاحب تاریخ بودند، چطور ممکن است خود هنرها صاحب تاریخ نباشند؟ درفرهنگ قدیم ما ازظاهر آغاز می کردند وبه باطن می رفتند، اما به وساطت آداب معنوی که همان طریقت معنوی است ، به حقیقت آن می رفتند وبعد دوباره به اثر نگاه می کردند و تفسیر می کردند، اما دراینجا همه حکما وبزرگان ما متوجه نکته ای شده بودند که این هم درسی بود ازانبیاء واولیاء که «در این راه بی همراهی خضر نمی شود»، خضر راه می خواهد وخضر راه، همان انبیاء واولیاء هستند. ازاین طریق درعالم اسلام متوجه شدند که کسی که« علم کتاب» و«باطن کتاب» رادارد کیست. درتمام تفاسیر شیعه و سنی می گویند« ومن عنده علم الکتاب»[1] علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. نه تنها علم کتاب رادارد بلکه خودش علم کتاب است واین نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه کرد. ازاین رو شناخت طریقت هنری بسیار مهم وازمباحثی است که در نظام اموشی جدید اصلاً مورد توجه قرارنگرفته است. درصورتی که اتفاقاً هنر، دانشکده هنر ومراکز هنری باید نمونه عالی طریقت معنوی باشد،چراکه غیر ازاین راهی ندارند تا چلی به سوی حقیقت بزنند دربقیه علوم هم به همین ترتیب.
هنرعام وخاص
شهید مرتضی آوینی نمونه اعلای کسانی است که درطریقت معنوی هنر گام برداشت. ولی دردی داشت که یک ذره ازاین درد، شخصی نبود. می گفت:« اگربرگردم ، بعداز این دیگر دراین حوزه هنری نخواهم بود»، حوزه هنری که به عنوان آخرین پایگاه انتخاب کرده بود، لکن با همکاری نمی کردند ومثل صدا وسیما، به او فیلم نمی دادند و...آخر هم درهمین طریق شهید شد. اگراین همه فیلمی که وجود داشت به او می دادند، چه نیازی بود او برود از بیابان ها فیلم بگیرد، می گفت:«اینقدر به من فیلم نمی دهند که مجبورم بروم از بیابان ها فیلم بگیرم تایک برنامه راتهیه کنم ویادشهدا رازنده نگهدارم » ذره ای گلایه از چیزی ، جز از"مانع تراشی درراه بیابان حقیقت " نداشت. قرآن کریم وقتی که راجع به ذوالقرنین می خواهدسخن بگوید،هیچ وقت نمی گوید او که بود، پدرومادرش که بودند واهل چه حقیقتی بود، بلافاصله ازطریقت او آغاز می کند. آنهایی که اهل طریق بودند انقلاب کردند ، رهبر آنها اهل طریق بود، امام خمینی (ره) مظهر طریقت دینی بود وآنهایی که به او پیوستند به جای حرف وشعار، در اختیار امام خمینی (ره) بودند واز این طریق دیدیم که انقلاب پیروز شد واگر چیزی از انقلاب باقی مانده ، خوشبختانه همان درس های طریقتی است که امام داده ویادگار هایی از اهل طریق امام، یعنی جان برکفانی که درمیدانهای جنگ شهید شدند یا درمیدان علم به شهادت رسیدند وگواه بر حق شدند.همان هاست که باز مایه امید است که تا اینجا هم مانده ایم. حضرت امام خمینی (ره) فرمودند:«چمران هنر انسان زیستن راآموخته بود» اینجا منظور حضرت امام (ره) هنر به معنای نقاشی وگرافیک وسینما و...نیست. پس این چه هنری است؟ هنر انسان زیستن ، هنرشهادت. انواع پسوندهای هنر برای فضائلی که گفته شد وجود دارد ومامتوجه می شویم که هنر دو صورت دارد؛یک بار هنر کسب فضلیت است ، به هر کسب فضیلتی هنرگفته می شود وبه کسی که صاحب فضیلتی است ، هنرمند می گویند. یک بار دیگر هنربه معنای خاص گفته می شود. البته این اصطلاح عام وخاص ازمرحوم استاد فردید است واین یحث ازایشان است که هنر در دو سا حت تجلی می کند؛یکی عام که به فضایلی گفته می شود که برمبنای آن، هر اهل فضیلتی هنرمند است چراکه ذات کلمه هنر به معنای نیک مردی ودرفرهنگ عرفانی کمال انسانی یاانسان کامل است..کسی نمی تواند اهل فضیلت نباشد، واثر او بیانگر فضیلت باشد اگرچه هنرمند لائیک غربی هم ازاین سه طریق می گذرد .یعنی ازشریعت باطریقتی به حقیقت می رودواز حقیقت مستقیماً به شریعت می رود واثر هنری ایجاد می کند امابه کدام حقیقت می رود؟آیا مظهر اسم لطف حق است؟همه اهل طریقند، امابه کدام طریق؟ همه درطریقند اما فقط یک جمع هستند که درطریق حق هستند.مباحثی که درطریقت مطرح می شود بسیار حساس وظریف است وباکوچکترین چیزی ممکن است انسان ازطریق الهی منحرف شود.
هنرومراتب تجلی حق
سه تجلی ازحضرت حق وجود داردکه انسان ادراک کرده است: حق ا لیقین،عین ا لیقین وعلم الیقین .مامعمولاً سروکارمان با مرحله ظاهر است که درمرحله علم الیقین (که اصطلاحاً آن را آگاهی گفته اند) مادرآن مرتبه هستیم وباآگاهی سروکار داریم علوم رایج حاصل این آگاهی است. تاپرسشی از حقیقت نکرده باشیم نمی توانیم بگوییم چه باید کرد.هنربیان روح است دراین موارد استاد می فرمودند:انسانی که قلب خودش راپاک می کند، خداوند دراو تجلی می کند وهنر خدا درقلب او منعکس می شود.دراین بیان «اقرأ» ازسوی حق وجواب «اقرأ»ازسوی پیامبر، تمام تمدن اسلامی شکل گرفت. پس هنر ا نسان بازخوانی یابازگوی هنر خداوند است.
امادرمظهریت اسم قهر،تمام تاریخ غرب مظهریت اسم قهر ا لهی است
ودیعه الهی وآداب آن
هنر،ودیعه وامانت الهی است.مادرولایت امام عصر(علیه السلام)که همه حقیقت قرآن ظاهر می شودودرآنجاماشاهدکمال هنراسلامی خواهیم بود.واین امانتداری مهم هنر ،جوانمردی وفتوت می خواهد چراکه مهمترین صفت اهل طریق،جوانمردی است.
درعالم اسلام کتبی به نام «فتوت نامه ها»وجود دارد. حتماًاینهارامطالعه کنید.خیلی کتابهای مهمی است ودرباره آداب اهل طریق درصنوف مختلف است وبیان می داردکه چه کارکنیدتا اعمال ورفتارتان درجهت حق وآیینه گردان حق باشد.بی وجه نیست که مرحوم شهید رجایی جمله بسیار تکان دهنده ای گفته اندکه برای برخی مسئولین ساده لوح ماقابل فهم نبود.فرمودند:«ماکارگاه هارابه عبادتگاه هاتبدیل می کنیم»افرادکاررابرای خداانجام دهند.کارگاهشان عبادتگاهشان می شود.تبدیل کردن کارگاهها به عبادتگاهها چیزی بودکه دردوران اسلامی ،حکمای ما،مردم رابه این طریق دعوت می کردندمهمترین ویژگی اهل فتوت ازخودگذشتگی آنهاست. گفته اند«فا»ی فتوت نشان فناست.اول راه فناست.ماهمیشه شنیده بودیم آخرراه،فناست.تاوقتی به خودت نگاه می کنی،چطور می توانی جوانمردباشی؟ابتدای راه،وارستگی واوج وارستگی، وارستگی ازخویش است.
روزی فیلمی راازتلویزیون دیدیم که شهیدآوینی باکشاورزی درمیدان جنگ صبحت می کردکه نزدیک 50سال داشت.به او می گفتند:چه کاره ای؟می گفت:من کشاورزم.می گفتند:چه شدگه به میدان جنگ آمدی؟گفت:رادیو گوش می کردم ،شنیدم که امام فرمودند:واجب است همگان به میدان جنگ بروند ومیدان هاراخالی نگذارند.من هم بیل وکلنگ رارها کردم وآمدم.شهیدآوینی گفتند:خانواده تان راچکارکردید؟گفت:نمی دانم!مثل اینکه برای اولین باربودخانواده اش رابه یادمی آورد.شایداینها فقط درکلام زیباباشد،یاحتی قابل قبول نباشد،ولی چقدراین واقعیت بود؟اصلاًنفهمیدچه شد.پیام محبوب رسیدوحبیب به سرعت رفت.آیاوقتی کسی خودش رانبیند،خانواده ومال ومنال می بیند؟کسی رامی برندکه هیچ نبیندجزمحبوب ومعبود.انسان آزادنیست،همواره درقیداست.امااگردرقیدمعبودی مثل خداوندمتعال باشد،تازه آزادمی شود.اماآزادی درمقام عبد.نمونه:وقتی نوکرارباب،می آمدبرای خودش کسی بودودستورمی داد،ولی وقتی درخانه ارباب بود،نوکربود.پس بلافاصله بعدازوارستگی،دل بستگی به وجودمی آید.انسان درفرهنگ اسلامی دل بسته به خداوند متعال و الله است.وقتی مراجعه می کند به حقیقت اشیا و می خواهد حقیقت اشیا را ببیند،در آینه الله می بیند .همه هنر او "کلمهُ الله هیَ العلیا"[2]می شود که از آن بالاتر نداریم.هنر مندان مسلمان ما،در سیر وسلوک خود مقام و منزلت انسان را در قامت امیر المومنین(ع)پیدا کردند و آنجا فهمیدند که هنر چیست.این فهمیدن،فهم نظری نیست بلکه معناست حقیقت است .اگر یک اثر هنری مثل کلام ،شعر یا موسیقی و... قلب را می گرداند ،اوست که می گرداند.اگر به کمال رساند یا حالی ایجاد کرد که بعد از این حال برای الله قیام کردیم می فهمیم که این هنر ،هنر اسلامی بود.از این روگفتنه اند"هنر نشان از بی نشان است"ولی بی نشانی که همه می شناسیم چه بی نشانی است که همه آن را داریم؟فقط باید کسی پیدا شود که او را به ما نشان دهد .
هنر دینی و هنر اسلامی متعلق به مستضعفین است .حال شما ببینید این کلمه مستضعف و مستکبر که به برکت انقلاب اسلامی رشد کرد به دست مسئولین برداشته شد و به جای آن قشر آسیب پذیر گذاشتند !مستضعفی که امام رضا (ع) و ائمه دیگر فرمودند:"نحنُ وَ الله المستضعفون"[3] مائیم آن مستضعفانی که قرآن می گوید.اینهابه کلام الهی توهین کرده اند،یعنی مستضعفین یک عده بدبختند و بعد هم کمیته امداد راه افتاده تا به بدبخت ها کمک کند .چرا این کار را کردند ؟برای این که مستکبر را بردارند .
مستضعف کسی است که اگر همه چیز را کنار گذاشته به خاطر محبوب خود کنار گذاشته است . اصلا چیزی نمی بیند همه عالم مال اوست او نمی خواهد . چرا که محبوبی دارد که همه جواب ها را به او می دهد همه چیز را برایش آماده کرده دیگر چه می خواهد ؟هنر متعلق به او است .آیا او قشر آسیب پذیر است ؟قشر آسیب پذیر آنهایی هستند که در مقابل یک توپ و تشر مستکبرین بالاتر از خودشان ،بلافاصله تسلیم میشوند و قرار داد های ننگین را امضا میکند و خون های پاک شهدای ما و شهدای عالم اسلام را به بازی می گیرند.آن ها قشر آسیب پذیرند.
غربزدگی مدرن این است که شما تقلید موفقی ازآثار ومظاهرو صفات غربی بکنید. البته آفات"غربزدگی"،بیشترازخود"غربی بودن" است.یعنی غرب مدرن آنقدر آفات وبحران ندارد که کشورهای غربزده دارند،وضعی که ازهمه شرایط بدتر است، غربزدگی شبه مدرن است ،یعنی تقلیدواقتباس ناموفق از صفات وعوارض وآثارتمدن غربی. یعنی تقلیدی که هیچ ظرفتی ازتفکرو تعلق درآن نباشد.من می خواهم این دوران گذار راتوضیح بدهم که وقتی می گوییم آوینی متفکردوران گذار است منظورازاین گذار چیست؟ دوران گذار ازچه چیزی به چه چیزی؟ دوران گذاراز غربزدگی شبه مدرن به احیای تفکردینی یارویکردی که می خواهد یک نوع تمدن دینی رابازسازی کند،آوینی متفکر این دوران است وبدون شناخت این وجه از اندیشه او،نمی توان اوراشناخت.باانقلاب اسلامی ایران تلاشی برای عبوراز این ساحت وبه تعبیر دقیق تر ازاین منجلاب غربزدگی شبه مدرن صورت گرفت یک وجه این عبورسیاسی است که شما بیایید،اراده سیاسی رژیمی راکه مظهر غربزدگی شبه مدرن است ،آنرادرهم بشکنید.یعنی همان کاری که انقلاب اسلامی در سال57کرد وساختار سیاسی"مدافع غربزدگی شبه مدرن "راشکست ،اماوجوه درونی تروباطنی تروعمیق تری وجود داردکه باصرف حرکت سیاسی حل نمی شود،آن وجوه،وجوه اندیشه ای است.شماآن ساختارسیاسی راشکستیدحالایک دولتی،یک سازمانی ،یک نظمی ویک ساختاری راباید تاسیس کنید.برای اینکه این ساختار راتاسیس کنیدبه یک مدل تئوریک نیازمندید،به یک بستر تفکری نیازمندید.مادرعهدحاکمیت جهانی دین که زندگی نمی کنیم ،ما درعهدسیطره مدرنیته زندگی می کنیم،مدرنیته که خودش روبه بحران گذاشته است و"خودویرانگرشده است ومیراثی هم که برای ما مانده است،میراث غربزدگی شبه مدرن است؛اندک چیزی هم از میراث معنوی خودمان داریم.ما اینجا باید با محاسبه این شرایط ،یک مدل وبنیان تئوریکی راتدوین بکنیم که درواقع نسبت مارابااین غربزدگی شبه مدرن وبا این جهان غرب مدرن به گونه ای تنظیم کندکه مااین پروسه عبور از غربزدگی شبه مدرن رابتوانیم انجام دهیم ،بتوانیم دوره گذار را طی کنیم.
راهی به سوی افق
آوینی متفکر وپاسخگوی این نیاز است،آوینی متفکر این شرایط است .یعنی دغدغه اصلی آوینی این است. مقالات ایشان درحیطه ادبیات نشان می دهد ایشان دنبال این است که جواب دهد مابااین ادبیات داستانی مدرن چه باید بکنیم،چگونه باید،این ادبیات داستانی مدرن رابه ماده ای تبدیل بکنیم که صورت اندیشه خودمان رابتوانیم برآن حمل کنیم؟چون مادرشرایطی قرار داریم که نمی توانیم مثلاًنظام تکنیک اسلامی بسازیم، درشرایطی قرار داریم که نمی توانیم یکسری علوم اسلامی بسازیم .دریک جامعه اسلامی تام وتمام هم نمی توانیم بسازیم، درچنین وضعیتی مابایدازیک طرف خودمان راحفظ کنیم واز یک طرف دست به خلاقیتی بزنیم و"ماده" وضع کنونی رابه گونه ای تغییر دهیم که "صورت اندیشه ای" مارابپذیرد،همین کارراباید با ژورنالیسم بکنیم. چون ژورنالیسم که پدیده دینی نیست ،یک پدیده بالذات غربی است،شما بایدبه گونه ای عمل کنیدکه ژورنالیسم رابه ماده ای تبدیل کنیدبرای حمل صورت تفکر دینی، بارمان همین کارراباید بکنید.چراکه رمان نیز یک پدیده کاملاً مدرن است،آنهایی که گمان می کنندکه مادرپیشینه تاریخی خودمان رمان داریم ،اشتباه می کنند،ما قصه داریم، نه اینکه چیزیبدی باشد،هدفش چیز دیگری بوده است. یکی ازدغدغه های شهید آوینی این است که مابااین رمان چه باید بکنیم.ما درمورد هنر هم همین امر ،حاکم است ،ایشان یک مقاله معروفی داردکه به نظر من ازآن بهتر تاکنون مقاله ای نوشته نشده است.«رمان وانقلاب اسلامی» درآنجا ایشان بحث تئوریکی درمورد ماهیت رمان می کند واینکه نسبت مابا رمان چگونه است؟ رمان یک مدل ساختاری است؛یک ظرف نیست که هر مظروفی رادرآن بریزم ،یک ساختار است، اقتضائاتی دارد،البته انعطافی هم دارد، می توانیم از وجوهی ازآن استفاده کنیم واندیشه های خودمان راهم برآن سوار کنیم ،اما این طوری هم نیست که مثل یک موم دردست ماباشد، یک نسبت تعاملی باما دارد، ما برای این نسبت تعاملی باید یک فرمول تئوریک پیدا کنیم وبعد یک مدل اجرایی درعمل ارائه دهیم. شهیدآوینی متفکری است که به این مسئله می پردازد ویکی از دغدغه هایی که آوینی دارد نسبت ما با تکنولوژی است. این دوران گذار،دوران سیطره وحاکمیت دین نیست، دورانی است که مدرنیته به بحران افتاده ،هنوز هم اندیشه تمدن دینی ظهور نکرده و این از نظر تاریخی بدترین شرایط است. ما الان در دوران گذار قرار داریم، باید به گونه ای به یک راه حل تئوریک برسیم، نه می توانیم این ظرفیت های تمدن مدرن را کاملاً نابود کنیم ونه می توانیم به طورکامل تسلیم آنها شویم واز آنها استفاده کنیم،باید یک نسبت تعریف کنیم که دراین نسبت استقلال خود را حفظ کنیم ودر عین حال که تسلیم ومقهور تقدیر این ظرفیت های اومانیستی نمی شویم ،به گونه ای باورهای دینی خودمان را براین ها سوار کنیم .این پارادوکس تئوریک دوران گذار است وشهید آوینی با این مسئله دست وپنجه نرم می کرد واین کار بزرگی است وبه جرأت می توانم بگویم که بعداز انقلاب کمتر متفکری به این مسائل پرداخته است.آوینی جزء نخستین چهره هاست،البته کسانی درحیطه فلسفه اجمالی بوده اند ولی آوینی دل به دریا زد ودردل این مسائل رفت. تکنولوژی تجسم تفکر اومانیستی است ،روح تکنیک باروح ما نمی خواند، چون روح تکنیک مدرن روح اومانیستی است. روح تکنیک موجود استیلاجواست ،روحش اومانیسم است ،همانطور که هایدگر و...درمورد ماهیت تکنیک توضیح داده اند،ماازیک طرف نمی توانیم به این بی اعتنا باشیم ،بلکه بایدازآن استفاده کنیم باید به آن مسلح شویم تا خودمان را حفظ کنیم واز طرف دیگر نیز نمی توانیم مقهور وتسلیم آن شویم ،بلکه باید بایک خودآگاهی باآن روبرو شویم.
گام اول این است که خودآگاهانه آنرا بشناسیم وخودآگاهی ماباید وجه انتقادی داشته باشد.گام دوم این است که فرمول وراه حلی پیداکنیم که در عین حال که آنرا درنظر شناختیم واستقلالمان رادر نظر حفظ کردیم ، درعمل گونه ای از تعامل وارتباط رابا آن برقرار کنیم که تسلیم اونشویم ،تقدیر اوبرما حاکم نشود ،چون حکومت تقدیر تکنولوژیک یعنی از خودبیگانگی بشر. راه حلی که آوینی پیدا کرد این بود:مسئله این است که مادر حیطه نظر باید مستقلانه ،خودآگاهانه ونقادانه با تکنولوژی مدرن روبرو شویم ،خوب این مسئله ای است که قبل از آوینی هم فیلسوفان دیگری مطرح کرده بودند،مثل آقای دکتر داوری و...ولی آن چیزیکه آوینی مورد توجه ویژه خودش قرار داد د قبل از آوینی مطرح نشده بود،این چیزی بود که آوینی می گفت که سیطره تکنولوژی(دقت کنید ما به ابزاروجسم وعینیت تکنیک کاری نداریم ،با روح تکنولوژیسروکارداریم) برانسان باعث از خود بیگانگی اومی شود،اگرانسان بتواندبرتکنولوژی ولایت داشته باشداین گونه نمی شود،خوب انسان چگونه می تواندولایت برتکنیک پیداکند،یعنی ماچگونه باتکنولوژی روبه روشویم،بدون اینکه اسیرتکنولوژی شویم وبرآن ولایت نیز داشته باشیم.
این دوپیش زمینه؛دو وجه می خواهد:یکی وجه نظری آن است که همان استقلال نقادانه تئوریک است که قبلأ هم مطرح شده بود،یعنی ما وقتی سراغ تکنولوژی می رویم بایدخودآگاهانه ونقادانه،ماهیت تکنولوژی رابشناسیم،که یک مقداراز فریبندگی وجذابیت هایش درامان بمانیم،اما وجه دوم که وجه مهمی است که آوینی درحیطه کارسینمایی هم به آن توجه خاصی می کرداین است که وفتی ماباتفکر وسلوک دینی به سراغ چیزی برویم،در حقیقت درپناهولایت الهی به سراغ آن رفته ایم واینجانسبت مابااین پدیده بازمانیکه ولایت دیگری بر ما حاکم باشد تفاوت می کند.سینمای اشراقی که آوینی طرح می کنداین را می گویدکه تو موقعی که در حال انجام کار هستی وفیلم،برمی داری باید طوری کار کنی که «خودت »از میان برخیزد،آن فطرت وطبع سرشتی ودرونی تو را هدایت کندمثل این سخن شهیدآوینی که می گوید:فیلم خوب ،آن است که تماشاگرش رابه سفر دل دعوت کند.
آوینی عقیده داشت تکنیک ذاتأابزارنیست اما اگر ما با ولایت دینی به سراغ تکنیک برویم،می توانیم در موقعیتی قراربگیریم که تکنیک برای ما ابزار شود.
باید توجه داشت که جهان ما جهانی است که در تعامل باما قرار دارد هر گونه که با جهان روبه روشویم جهان هم به همان نحو به ما پاسخ می دهد اگر مااسیر مفروضات مدرنیته ومقهورغرب مدرن واندیشه های روشنگری باشیم وبدون اندیشه های نظری منتقدانه به سراغ تکنولوژی برویم تبدیل به یک تکنوکرات تمام عیار ویک تکنیسین این نظام تکنوکراسی می شویم،اما اگر ما شناخت داشته باشیم وبا گونه ای رویکرد انتقادی وبا شناخت از ضعف ها وقوت هایش با نوعی استقلال به سراغش برویم وباور داشته باشیم که ساحت ما(که همانا ساحت رحمانی است)از ساحت تکنتیک جداست می توانیم بر تکنیک تسلط یابیم.
حال اگر بتوانیم روح تکنیک دیگری بسازیم یا با جنبش نرم افزاری علمی بتوانیم رویکرد علم دینی را ایجاد کنیم،این بحث دیگری است و بسیار خوب است که این کار را انجام دهیم و اتفاقأ یکی از خصایص دوران گذار همین است.یعنی در واقع ما باید بتوانیم یک علم دینی بسازیم ویک فرمول تئوریک برای نسبت خودمان با تکنولوژی تعریف کنیم و هسته مرکزی جنبش نرم افزاری دینی همین است.این فرمول تئوریک در حیطه خصوصیات بدست می آید اما همیشه حضور مقدم بر حصول است همیشه ابتدا تحول در حضور روی می دهد و بعد در حصول ظاهر می شود"حضور"ما باید عوض شود و صرف به جا آوردن آدابی شریعت به معنای قرار داشتن در ساحت حضور دینی نیست .
ولی اگر ما اسیر و مقهور باور های مدرنیته باشیم ،و در همین حال نماز شب هم بخوانیم و... این ساحت حضور دینی نیست ،دینی فراتر از این است ،زیرا اگر ما در ساحت حضور دینی قرار گیریم ،آن وقت آن روح تکنوکراسی نمی تواند بر ما حاکم شود ، آن وقت است که تکنیک به جای آن که عنوان یک ذات معقول برای ما باشد،به ابزاری در دست ما تبدیل می شود. جان کلام شهید آوینی این است .
اول به تفکر و استدلال انتقادی در حوزه نظر احتیاج است ،دوم به سلوک دینی در حوزه عمل .تفکر و سلوک دینی هم صرف به جا آوردن آداب شریعت نیست شما باید در ساحت حضور دینی قرار گیرید،وقتی که این حضور دینی دروجود شما تداوم پیدا کند ،شما چون متکی به ولایت الهی هستید صورت و قدرت ونسبتی پیدا می کنید که در آن نسبت خود به خود مقهور سیطره تکنیک نمی شوید البته تکنیک مدل هم چون مظهر ولایت شیطانی است ،خودش را همه جانبه برا ی شما آشکار نمیکند ،لذا تا یک جایی می توانید از آن استفاده کنید و راه خودتان را بروید.
ایشان همین کار را به طور ساده،در حیطه سینما انجام می داد و می گفت که باید ذات و جوهر تکنیک سینمه را تصرف کنیم.این تصرف ابتدائأ در حیطه حضور رخ می دهد ،وقتی تصرف در حیطه حضور رخ داد ،صورت حصولی آن را هر کارگردانی،هرهنرمندی ،خودش پیدا می کند.
نسبت 12-10سال پیش،(آوینی سال72شهید شد)که آن زمان این حرف ها خیلی غریبه بود،یعنی گوش شنوا برای این حرف ها کم بودودر کنار این ناشنوائیعمومی،زمینه پذیرش هم خیلی کم بود(وسال های رواج توسعه مداری وتوسعه های بوروکراتیک بود)الان فضاخیلی آماده ترشده است،کلاس های غرب شناسی وتوجه به ماهیت غرب،نشانگر این مسأله است.این جنبش نرم افزاری دینی وعلمی اگر در معنای واقعی خودش بتواند محقق شودباید باخودش یک حضور بیاورد،یک حضور خلاق منتقد نسبت به ماهیت مدرنیته که بعضأ وجوه ایجابی هم دارد.
ما چون در دوران گذار هستیم،نمی توانیم یک تمدن دینی بسازیم ،یک علم دینی هم نمی توانیم بسازیم.اما دردوران گذار به گونه ای نسبت به خودمان راباغرب مدرن تعریف می کنیم که بتوانیم تا حدی پیام خودمان رابراین ها سوار کنیم.این کار هم غریبه نیست وقبلا انجام شده است،در زمانی که اندیشه غرب یونانی به قلمرو تمدنی که به آن اسلام گفته می شود،اگر به آن تمدن نگاه کنید- در قرن سوم وچهارم هجری-همین کار رابا آن انجام داد وآنرا تبدیل به ماده ای کردبرای صورت خود.
پس این شدنی است وفقط حضور پر رنگ دینی رامی خواهدوآن نشاط علمی را.به نظر می رسدوقتی ما به این نقطه می رسیم که این پرسش را مطرح کنیم،پس این ظرفیت ها پدید آمده است وپاسخ ها هم موجود است.
مارکس یک عبارت جالبی دارد که می گوید:«بشر همیشه پرسش هایی رامطرح می کند که بتواند به آنهاپاسخ دهد»به عبارت دیگر وقتی ما به اینجا می رسیم که ضرورت جنبش نرم افزاری علمی را مطرح می کنیم واین پرسش ها رادر مقابل خودمان قرار می دهیم،پس زمان پاسخ دادن به آن هم،دیر یا زود فرا می رسد،چنانچه10سال پیش این پرسش ها را هم کسی طرح نمی کرد،جز تعدادمعدودی از خواص که شهید آوینی پیشگامشان بود.
گرد آورنده: اسود